صبح چهارشنبه که خیلی هایمان خواب بودیم، زمین خراسان دوباره غرید. منابع زلزله نگاری منبع زلزله را بازهم شمال هرات و زنده جان نوشتند. زنده جان هرات دوباره لرزید و لرزاند جان و دل ما را. وقتی در مشهد از هیبت این زمین لرزه بیدار شدم و صدای رفتن همسایهها و روشن شدن خودروهایشان را میشنیدم، به هرات فکر میکردم، به سرزمینی که روزگاری نگین خراسان بود و خوش خرامیده بود بر دامن هریرود.
ما این روزها کم از سختیها و مرگ ومیر زلزله زدگان هرات ندیده و نشنیده بودیم که باز دلمان و فکرمان و سرخط اخبارمان رفت سمت زنده جانی که تا همین چند روز پیش مردمانی که از زلزلههای مکررش زنده مانده بودند، داشتند زنده زنده جان میدادند از این غم سنگین رفتن خویش و قومشان. زنده جان بازهم لرزید، اما این بار همه ما در خواب بودیم و معلوم نیست پی آن چیزی که از زلزله مهیب قبلی مانده بود، چند نفر خوابیده بودند و داشتند خواب تازه درگذشتگانشان را میدیدند که باز همان نیمه هم بر سرشان خراب شد.
معلوم نیست چند مادر هراتی فرزندانشان را قرص ومحکم در آغوش گرفته بودند تا ترس زلزلههای قبلی از یادشان برود و دوباره با همان کودک در آغوش، با پای لرزان روی زمین لغزان دویدند تا مبادا ترس فرزندشان به مرگ منتهی شود. مشخص نیست چند پدر، مادر، برادر و خواهر خواب خانواده رفته شان را میدیده اند. زنده جان! به جان عزیزانمان قسم که ما مردمان خراسان کم ندیده ایم و کم نکشیده ایم از آنچه بلا میخوانند؛ طبیعی و انسانی آن هم دیگر برایمان فرقی نمیکند.
باشندگان هرات، این دومین شهر بزرگ افغانستان، دیگر چگونه بخوابند از این همه لرزش پیاپی بسترهایشان؟! زنده جان! امان بده، امان بده این همه جان زنده را. امان بده به آنها که تازه دسته دسته عزیزانشان را به جرمی ناکرده دفن کرده اند. اینجا هرات است، تاریخ تکانش داده است، تو دیگر نلرزانش.
این سرزمین، روزگاری «دل خراسان» لقب داشت، اینجا را هجوم مغول لرزانده، استعمار بریتانیا و جنگ روس لرزانده است، بگذار دل خراسان از وحشت یک کشتار دیگر در امان باشد. زنده جان! به این فکر کن که از این به بعد آنها که از زمین تو جان سالم به در میبرند، چگونه از نام تو یاد میکنند؟!
شاید بگویند زنده جان زندگی ما را گرفت، زنده جان جهانی را بر سرمان خراب کرد، زمین زنده جان بنای ایستادن نداشت و دیگر دوستت نداشته باشند! زنده جان! به حرمت ساکنان هریرود که برای وضو از خواب بیدار شده بودند، به حرمت شب بیدارانی که از غم ازدست دادن رفیقی، قومی یا عزیزی تا صبح خواب به چشمشان نیامده بود، دیگر دل خراسان را تکان نده.